یادمه عید سال 1387 بود که پدرم خیلی اصرار کرد باید موبایل بگیری. من اون موقع علاقهای به تلفن همراه نداشتم و ترجیح میدادم با ایمیل و مسینجر کارام رو راه بندازم.
اصرارهای مداوم پدر نتیجه داد و ما یک عدد گوشی و سیمکارت خریدیم. روز فعالسازیشون شد 9 فروردین همون سال. سال بعد همون تاریخ وبلاگ اولم رو فعال کردم.
نتیجه این شد که گوشی، سیمکارت 15 سال و وبلاگم با من 16 سال اختلاف سنی پیدا کردند.
و جالب اینجاست که راهاندازی وبلاگ جدیدم همزمان با تهیه یک گوشی جدید هست!
این پست رو ویژه برای گوشی اولم مینویسم. برای خاطراتی که باهاش داشتم. نام مخاطبینی که کامل جا نمیشد، ظرفیت 60 پیامک دریافتی و 15 پیامک ارسالی و خاطرات روزانهای که توی بخش نوشتن یک پیام جدید مینوشتم و چون نمیشد جایی ذخیرش کرد بعد از پیاده شدن از اتوبوس پاک میشد!
به نظر من مهم نیست آدم به چیزی دل ببنده که ارزش مادی یا معنوی بالایی داشته باشه، مهم اینه تو چقدر برای اون چیز یا کس ارزش قائل هستی و بهش عشق میورزی و لایق دلبستن میدونیش.
موبایل من هیچی نداشت. حتی یک سال آخر زنگ و ویبرش از کار افتاده بود و فقط با نور چراغش میفهمیدم کسی داره زنگ میزنه. برای همین عادت کردم همیشه کج بزارمش جلوی خودم(مثل عکسی که ازش گرفتم) . اما شارژش ماشالله بعد از 4 روز تموم میشد :دی
یادمه سر همین مساله به هرکی شمارمو میدادم میگفتم اگر زنگ زدید و جواب ندادم بدونید به این علت متوجه نشدم و بعد بهش تک میزدم. الان به این دوستانم میگم اگر جواب ندادم بدونید خودم حوصله جواب دادن نداشتم چون کاملا متوجه شدم! :شوخی:
منتظر نظرات شما دوستان عزیزم هستم 🙂
یکی از فانتزیام اینه که وقتی یک ویجت جدید میگیرم، دفترچه راهنماش رو از اول تا آخر بخونم !
— (@absdostan) ژانویه 16, 2013
وبلاگت مبارک عباس جان. خاطرهٔ جالبی بود. همیشه اولین مادیات که آدم میخره جزو خاطرات خوب آدم میشه. من که بدشانسی آوردم و اولین گوشیم رو دزدیدن :))
مراقبش باش حسابی 🙂
ضمنا گوشی جدید هم مبارکه :ی
ممنونم عزیز. بعله اولینها همیشه خاص میمونند واسه آدم. رفت توی صندوق آثار طلایی 🙂
درود
وبلاگت مبارک
خاطرهها چیزای خوبی هستن.همین که یاد کنیم ازشون کلی ذوق میکنیم.
شاد باشی
مرسی رامتین جان. زندگی بدون خاطره بیمعنی میشه حتی اگه احساس میکنی خاطراتت خیلی تکراری هستن باز باید مرورشون کنی!
عالی و خیلی خوبه که وبلاگنویسی را دوباره شروع کردی 🙂 تبریک…
مرسی امین جان. حالا خدا میدونه چقدر از دفتر خاطراتم باید بنویسم که واسه این روز آماده کرده بودم :دی
عالی بود. اصن گوشی باید درب داغون باشه چیه این آیفون ها ملت باهاش کلاس میزارن. اصن باید 1100 نوکیا گرفت که هم بشه باهاش پیامک فرستادم هم تو جیب جا میشه هم راحت از جیب در میاد هم هر موقع آبگوشت گرفتی راحت به عنوان گوشت کوب میشه ازش استفاده کرد.
آقا نکن نکن آبگوشت چیه ! من با این گوشیم خاطرات داشتم و زندگی کردم. یه بار فقط آب رفت توش میکروفونش از کار افتاد یه بارم داشتم باهاش پیامک میدادم خاموش روشن شد دیدم کلا ویبره و زنگش از کار افتاد. ولی انصافا چقدر چش بسته باهاش پیام دادیم :دی
یک 3310 قدیمی نوکیا دارم که نگهش داشتم ، چون روزهای و ساعتهای زیادی رو باهاش صحبت کردم و اسنیک بازی کردم 🙂
نوشتن دوباره مبارک 😉
خیلی ممنون امیر جان مرسی. الان دربدر دنبال اینم که یه اسنیک واسه این نصب کنم. رکورد 2480 تا رو دارم :دی
باز یکی به این کرکودیل هاست و دامین داد 😀
این جانب از همین تریبون اعلام میکنم هاستم رو از مسعود گرفتم. یعنی پشتیبانیش 48/7/12 (48 ساعته، 7 روز هفته، 12 ماه سال) هست :دی
جالب بود و برای منم خاطره انگیز.تبریک
تشکر و ممنون بابت بازدیدتون از وبلاگم 🙂
سلام…مرسی که خبرم کردید…امیدوارم مثل همیشه از نوشته های شما ….لذت ببرم….وبلاگ مبارک
مرسی شهاب جان. خوشحالم که اینجا میبینمت 🙂
از همین تریبون اولین پست بلاگ جدید رو تبریک و تهنیت عرض مینمایم… 🙂
در شرف ویرایش دکمههای به اشتراک گذاری بودیم که تبریک شما به دست ما رسید 🙂 | تشکر سجاد جان خیلی خوش اومدی
وبلاگ جدید مبارک!
آخی این گوشیه خاطر برانگیزناک!!
فک می کردم هنوزم همین گوشی رو داری فکر نمی کردم بتونی ازش دل بکنی :))
مرسی مهسا جان . بعله نگهش داشتم و هیچ سیمکارتی دیگه توش نمیره 🙂
خاطرات خوشی داشتیم
یادش بخیر
آره. نزدیک 5 سالی میشد…