با من همراه شوید تا سوار بر زیردریایی افسانهای ناتیلوس به عمق اقیانوسها سفر کنیم؛ جایی که در دریای شگفتیها «عطارُدوار دفترباره میشویم»، رازهای عجیب را کشف میکنیم و داستانهایی جذاب از دنیای ناشناختهها را میخوانیم. مقصد ما، زیباییای است که در ژرفای شگفتانگیز این دنیا انتظارمان را میکشد.
اینجا، در عطاردوار، میزبان شما هستم. من عباس، و در این وبلاگ یادداشتهای شخصیام از زندگی، دنیای پخش فیلمهای مستند تجارت الکترونیک را با شما به اشتراک میگذارم. از مقالات و مصاحبهها گرفته تا تجربههایی که از مواجهه با گوشه و کنار زندگی به دست آوردهام.
نوشتن برای من چیزی فراتر از کلمات است؛ ابزاری برای جاودانه کردن احساسات، ایدهها و لحظهها. برای فردی که عاشق گفتگو و تبادل فکر است، چه چیزی بهتر از نوشتن و اشتراک آن در دنیای بیمرز اینترنت! اینجا، هم از عشق به تجربهها خواهم گفت و هم از درسی که از این تجربهها میگیرم. همه چیز برای من یک ماجراجویی است؛ چه تجربه شخصی باشد، چه مطالعه دیدگاه بزرگان.
این وبلاگ دریچهای است به دنیای من و کارهایی که دوستشان دارم. از فعالیتهای حرفهایام در سوزیان، تا دغدغهها و علایق شخصیام که در عطاردوار با شما به اشتراک میگذارم.
همزمانی پایان جنگ جهانی دوم در اروپا و سقوط رایش سوم با تماشای نمایش «ترس و نکبت رایش سوم» اتفاق جالبی بود! از حامد فعال بازیگر این نمایش جهت دعوت، کمال تشکر را دارم.
برتولت برشت نمایش را در خلال سالهای ۱۹۳۵ تا ۱۹۳۸ در دوران تبعید از آلمان نازی در دانمارک به رشته تحریر درآورد. مضامین اصلی نمایش شامل وحشتهای درونی شده در مردم از گشتاپو و یکدیگر، شکافهای خانوادگی، سرکوب آزادی اندیشه و طنز تلخ و انتقادی هستند و به شیوه سبک خود برشت، تئاتر حماسی و به صورت کاملا مستقیم پیام خود را منتقل میکند و به دنبال تشویق مخاطب به اندیشیدن و آگاه شدن است!
من نمایش را در ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ در تماشاخانه هما به کارگردانی علیرضا اخوان و به تهیهکنندگی نادر فلاح و افسانه کاشفی و با بازیگری ساناز آقایی، بهادر باستان حق، سعید پارسا، مارال جمال پناه، محمد سلطانی، نازنین علیمردانی، حامد فعال، سنا فلاح، حسنا فلاح، آرمان کریمخانی، سعید یعقوبی تماشا کردم.
فضا به شدت مینیمال چیدمان و طراحی شده بود و از المانهای نور به خوبی برای تعریف محیط استفاده شد، تا جایی که چند باری یاد فضاسازی در مکتب اکسپرسیونیسم آلمان میافتادم. صداها، نورها، سایهها همگی به درونمایه نمایش یعنی القای حس ترس و عدم اعتماد کمک شایانی میکردند.
در خصوص دیالوگها، نوع ترجمه، استفاده از کلمات حماسی و روایت روان داستان و نقد مستقیم، به شیوایی کلام و درک بهتر معنای گفتمانها کمک میکرد. پیام اصلی هر اپیزود مستقیم منتقل میشود و بازیگران با استفاده ماهرانه از تکنیکهای صدا، جیغهای طبیعی، حرکتهای صریح و حتی طنز تلخ رفتاری در مواجهه با مسائل، به درک بهتر محیط و فضا کمک میکردند.
در این اجرا، شش اپیزود از نمایشنامه به صحنه درآمد که هر یک مستقل از دیگری هستند. مهمترین چالش برای نمایشهای اپیزودیک، استفاده برابر از بازیگران است چرا که چنین نمایشهایی یک بازیگر اصلی و بازیگران فرعی ندارد و در واقع همه بازیگران اصلی هستند. من در اینجا متوجه شدم آقای اخوان در هر اپیزود از چند بازیگر به عنوان نقش اصلی آن اپیزود استفاده میکند و دیگران بازیگران فرعی آن اپیزود هستند. این چرخش نقشهای اصلی بین بازیگران جالب توجه شود.
در یکی از اپیزودها، یک خانم عزادار برادر کشته شده خود است و همسر وی میخواهد که او عزاداری نکند چرا که اگر گشتاپو بفهمد، دیگر نمیتواند در کارخانه هواپیماسازی کار کند و در مشاجره بین این دو یک دیالوگ عمیق بیان میشود: «اگر هواپیما نسازم نمیتوانم کار کنم و اگر کار نکنم زنده نمیمانیم». اینگونه بود و هست زندگی در ترس و نکبت رایش…
ورودی جهنم، ویرژیل دست دانته میگیرد و به او میگوید:
«امیدها را رها کن، وارد اینجا میشوی» “Abandon all hope, ye who enter here”
یعنی اینجا، در جهنم، حقیقت مطلق حکم فرماست، امید و آرزویی برای گفتن و دیدن چیزی جز حقیقت نداشته باش. چرا که آدمی باید بر اساس حقایق تصمیمگیری کند.
در کمدی الهی، ویرژیل شاعر در برزخ و جلوی جهنم سکونت دارد. او در ماجرای ورود به ۹ طبقه جهنم، دانته را راهنمایی میکند.
پیشنهاد فیلم: پیش از مطالعه کمدی الهی، فیلم هفت (Seven) از دیوید فینچر را تماشا کنید.
چرا حقیقتها مثل جهنم است؟
من این دنیا را به مانند یک برزخ میبینم. نه جهنم است نه بهشت. در بهشت چیزی جز صداقت نیست و در جهنم هم چیزی جز واقعیت و صداقت نیست. در دنیایی که زندگی میکنیم افراد، به دروغ پناه میبرند و با دروغ به دنبال قانع کردن دیگری میروند. همچنین برای اینکه از قضاوت دیگران و نگاه اطرافیان بر خود ترس دارند، سعی در پنهان کردن واقعیتها میکنند.
این دروغها در هر موضوعی جمع میشود و روزی دروازه آن باز میشود. دقیقا جهنم به این شکل است که شما را برای تنبیه شدن بابت دروغهایتان، آماده میکند. در روابط عاطفی، تجاری، فردی و … وقتی ابتدا به خود سپس به دیگری دروغ میگوییم، یعنی خود را یک طبقه به جهنم نزدیکتر کردهایم.
امید، دروغ یا صداقت؟
در قصه ویرژیل به دانته میگوید «امیدها را رها کن». امید در ذهن آدمی شکل میگیرد. همین امیدها سببساز دروغها برای خود میشود. امید بهتر شدن، امید رسیدن به آرامش، امید رسیدن به خوشبختی و هزاران امید دیگر که شاملو به زیبایی تعبیر «آدمی به امید زنده است» را برای آن به کار برد.
افراد به امید یک چیز بهتر، دروغ یا راست میگویند. برخی به امید فریب دادن طرف مقابل و حفظ وی دروغ میگویند و برخی به امید نشان دادن صداقت و حفظ شریک زندگی خود، صادقانه همه چیز را بیان میکنند.
ظرفیت و عزت نفس انسانها برای پذیرش دروغ یا صداقت چقدر است و چه محدودیتی در زندگی انسانها باعث میشود به جای صداقت به یکدیگر دروغ بگویند؟
در اینجا ویرژیل اشاره میکند امید به هرچیزی را باید در جهنم رها کرد و هر آنچه هست را بپذیریم.
دروغگویی در یک امیدواری پوچ نفهمه است
تنبیه بابت دروغ و پاداش بابت صداقت
بسته به فلسفه اعتقادی و نوع زندگی، تنبیه برای پاک شدن دروغها و رسیدن به پاداش بابت صداقت، متفاوت است. در اینجا تصمیم دارم چند مثال در زمینههای مختلف امیدبگویم:
امید به بهبود زندگی و بازار
فردی به امید افزایش قیمت طلا شروع به خرید سکه میکند. این فرد اولین دروغ را زمانی به خود میگوید که هیچ دانشی در زمینه بازار و سرمایهگذاری ندارد. با این دروغ به خود پیش میرود و سرمایهها و داراییهای خود را به طلا تبدیل میکند. از آنجایی که قدرت تحلیل و پیشبینی آینده را ندارد، ممکن است بازار نا مطلوب شود و بابت این دروغ به خود با از دست دادن سرمایه و دارایی، تنبیه میشود!
نقطه مقابل کسی است که با واقعیت بازار رو به رو میشود و با تصمیمها و تحلیلهای درست رشد و سقوط بازار را پیشبینی میکند و سپس در زمینه طلا سرمایهگذاری مینماید. این فرد نتیجه و پاداش صداقتی که با خویش داشته را میبیند و به سود میرسد.
امید به سلامت روح و روان
انجام امور غیر اخلاقی که در ادیان با نام گناه شناخته میشود سبب میشود افراد آرامشی که به دنبال آن هستند را از دست بدهند. فردی را در نظر بگیرید که از نظر مالی در متوسط جامعه قرار دارد و از فردی دیگر که به او ثروتمند گفته میشود، مبلغی به امانت میگیرد. این فرد ضرر کرده و به خود امیدواری بخشودگی مالی از جانب طلبکار را میدهد. وقتی با این پاسخ مواجه نمیشود، باز با امید حل شدن مساله و به آرامش رسیدن اقداماتی غیر اخلاقی انجام میدهد که ما نام «کلاهبرداری» از آن یاد میکنیم. وی اگر به دنبال جبران اشتباه خود نباشد، بدون آگاهی منتظر تنبیه میشود و این تنبیه یا از طریق امور قانونی یا با از دست دادن اعتبار و ارزش خود در جامعه و بازار رخ میدهد.
از طرف دیگر فردی در یک رابطه کاری اشتباه میکند و امید برای جبران آن را، بیان واقعیتهامیداند. این فرد صداقت را سرحوله کار خود میکند و هدف خود را کسب رضایت طلبکار، به هر شکلی، میکند. این رضایت میتواند درخواست بخشودگی باشد یا بازپرداخت بدهی به شکلی که طلبکار راضی باشد. مهم کسب رضایت است که برای آن تلاش میکند. پاداش او آرامش روانی و جبران خطای خود است.
امید به بهبود رابطه عاطفی
دو نفر در یک رابطه عاطفی دارای سلیقهها مختلف در زمینههای مختلف هستند. این دو به دلایلی مانند عرف اجتماعی، ترس از بدبینی و قضاوت شدن اقدام به مخفی کردن برخی واقعیتها، علایق و رفتارهای شخصی میکنند. این امید که با دروغ میتوان رابطه فعلی را حفظ کرد، بیش از پیش افزایش مییابد. زمانی که این پنهانکاریها برملا شود، طرفین به تنبیه و مجازات یکدیگر میپردازند. نتیجه اینکه یا با خشونت یا ملایمت از یکدیگر جدا میشوند و واژگانی مانند خیانت و عدم صداقت را به هم نسبت میدهند.
از طرف دیگر دو طرف بدون ترس از قضاوت شدن، هرآنچه که هست و نیست را به یکدیگر میگویند. این عزت نفس در میان طرفین رابطه سبب میشود به راحتی از علایق، سلیقهها و خواستههای خود بگویند و با گفتوگوی صادقانه در این زمینه امید خود را برای حفظ رابطه بیشتر کنند. در نتیجه هم به سلیقه یکدیگر احترام گذاشتهاند و هم به اهداف خود از رابطه رسیدهاند و پاداش این صداقت را با آرامش میگیرند.
ویرژیل و دانته جلوی ورودی جهنم، اثر یان ون در استرات
حقیقت در برزخ این جهان
از شاعر و عارف بزرگ ابوالسعید ابوالخیر نقل میشود:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من / وین حرف معما نه تو خوانی و نه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو / چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
یعنی روزی که تمام حقیقتها برملا میشود، چیزی از من و تو باقی نمیماند و این ماشدنها پایان مییابد…
بهتر است پیش از بیان هر چیزی، فقط حقیقت و واقعیت بر زبان و دل بیاید. چرا که پس از بیان واقعیتها، شما ترسی از برملا شدن آن و تنبیه شدن برای بازگشت به روشنایی و پاکی ندارید. چرا که ممکن است برای این تنبیه مجازات سختی در نظر گرفته شده باشد. رسیدن به این حد از صداقت نیازمند یک عزت نفس بسیار قویست.
در زندگی و حتی تجارت، تا زمانی که افراد با صداقت و راستگویی در کنار یکدیگر هستند، هیچ گناهی که نیازمند تنبیهی باشد، شکل نمیگیرد. بیان واقعیتها بهترین راه برای رسیدن به آرامشاست.
شاید برای بازگشت به همین پاکی و آرامش است که ما کودکان را تنبیه میکنیم!
اردوارد برنیز، روانشناسی که با قدرت روابط عمومی نه تنها خانمها را سیگاری کرد، بلکه در یک کشور کودتا به راه انداخت!
سرعت انتشار مطالب در توییتر باعث میشود روز به روز به جذابیت این شبکه افزوده شود. به همین دلیل مطالب راحتتر و سریعتر در این جامعه نوشته و منتشر میشود. از این پس تصمیم دارم مطالبی را که در توییتر مینویسم را کمی اصلاح کرده و در وبلاگم منتشر کنم. چرا که در توییتر برای مدت محدودی این مطالب قابل دسترسی است اما در وبلاگ برای همیشه قابلیت جستجو و دیدن را خواهند داشت.
نکته: اینجانب مخالفت و یا موافقتی با سیاستهای دولت آمریکا ندارم و فقط به روایت تاریخ میپردازم. اعتقاد دارم از سال ۱۷۸۹ که دولت ایالات متحده آمریکا رسما تشکیل شد، تا به امروز، آزمون و خطاهای زیادی را در حکومت و کنترل جامعه پشت سر گذاشته است. برخی از این تجارب بسیار وحشتناک بود و برخی بسیار مفید و به همین دلیل دیگر کشورها به خوبی میتوانند از این آزمون و خطاها استفاده کنند. هدفم از این یادداشت بیان بخشی از تاریخ و کمک به تحلیل بهتر وضعیت امروز جهان میباشد.
خواندن تاریخ و کشف زوایای پنهان رخدادها به خصوص زمانی که اطلاعات آن رخدادها از حالت طبقهبندی محرمانه خارج میشود، کمک بزرگی به تحلیلهای ما میکند. در روانشناسی و مدیریت اجماع مبحثی به منظور کنترل جامعه و عوام تودههای مردم وجود دارد. یکی از اولین پیشگامان این مکتب روانشناس معروف زیگموند فروید بود.
فروید معتقد بود انسانهای دارای نیروهای غریزی غیرقابل کنترل هستند و باید حکومتها با محدود کردن آنها این نیروها را کنترل کنند. چرا که اگر این نیروها کنترل نشود میتواند عواقب خطرناکی به بار بیاورد. بهترین مصداق فروید هم جنگ جهانی اول بود.
ادوارد برنیز خواهرزاده زیگموند فروید بود. یوزف گوبلس وزیر پروپاگاندای رایش سوم فعالیت او را ستایش میکرد.
اما روانشناسی که بیشترین استفاده را از این نظریه نمود، ادوارد برنیز، خواهرزاده فروید بود. او که در آمریکا زندگی میکرد پس از یک سفر به اروپا تصمیم گرفت حرفه پروپاگاندا را در آمریکا راهاندازی کند. پروپاگاندا در واقع خبررسانی عقاید و نظریات حکومت به تودههای مردم به منظور کنترل افکار آنها بود. از آنجا که آلمانیها از واژه پروپاگاندا استفاده میکردند برای آمریکا بار منفی داشت. بدین منظور واژه جدید شورای روابط عمومی اختراع شد.
در خطر افتادن منافع کمپانی یونایتد فروت
شاید برای شما عجیب باشد، اما در دوران استعمار نام برخی کشورها در دنیا فراموش شد و نام شرکتی که آن کشور را در کنترل خود داشت، بر روی آن کشور نهاده شد. کمپانیهایی مثل هند شرقی، صنایع نفت بیپی، شرکت بانانا و … در آفریقا و آمریکای جنوبی و مرکزی، سالها به بهانه اقتصاد به غارت مردم کشورهای فقیر و استعمار آنها پرداختند.
بعد از چندی اعتصاب در می گیرد و وکلای محلی در دادگاه آن ها را با حیله شکست می دهند. همچنین کارگران به دیوان عالی پناه می برند که دیوان عالی آن ها را دارای صلاحیت نمیداند و سپس اعلام می کند:
در دوران جنگ سرد، آمریکای جنوبی و مرکزی به حیاط خلوت دولت ایالات متحده آمریکا تبدیل شده بود. احتمال نفوذ شوروی و دشمن در این منطقه تقریبا غیر ممکن بود. پس از جنگ جهانی دوم، در بین مردم آمریکا تصور جنگ با شوروی به خصوص به واسطه وجود بمب اتمی قوت یافته بود. به همین دلیل ترس و اضطراب از وجود دشمن روز به روز در میان مردم آمریکا افزایش مییافت و به یک مساله مهم برای دولت تبدیل شده بود. ادوارد برنیز، پیشتر به خاطر کمک به شرکتهای تجاری و سیگاری کردن خانمها در جامعه سیاستمداران ایالات متحده معروف شده بود. ولی اعتقاد داشت این ترس از دشمن برای کنترل بهتر تودههای مردم، لازم است.
در گوآتمالا شرکت یونایتد فروت که به جمهوری بانانا (موز فروش) معروف بود، قدرت را در دست داشت و بر همه بخشهای این کشور نفوذ میکرد. سال ۱۹۵۰ در پی یک انتخابات دولت قانونی ژنرال جاکوبو آربنز بر سر کار آمد. این دولت به دنبال محدود کردن قدرت کمپانی بود و در سال ۱۹۵۳ قول داد تا زمینهای کمپانی را تصاحب و مصادره کند. مردم گوآتمالا از او حمایت کردن اما شرکت یونایتد فروت یک فاجعه در پیش روی خود میدید. برنیز بهترین فرصت را برای اثبات نظریه دشمن خود، این زمان دید. دولت آیزنهاور پس از ترومن در حال از دست دادن یکی از بهترین شرکای اقتصادی خود بود. اما مردم آمریکا ظرفیت حمله مستقیم و یک جنگ جدید را نداشتند.
ادوارد برنیز برای کودتا دعوت میشود.
دولت دست به دامان پدر روابط عمومی شد. برنیز تصمیم گرفت به واسطه رسانهها، دولت آربنز را کمونیستی و متحد شوروی جلوه دهد. برای مردم آمریکا نفوذ دشمن تا حیاط خلوت خود قابل قبول نبود. به همین دلیل افکار عمومی خواهان تغییر حکومت دشمن در همسایگی خود میشد.
موقعیت جغرافیایی گوآتمالا و فاصله آن با ایالات متحده آمریکا – بریتانیکا
مقدمات کودتا و آماده سازی مردم برای تغییر
برنیز سفارش شرکت یونایتد فروت و دولت وقت آمریکا را قبول کرد. تصمیم گرفت دولت گوآلمالا را به مرزهای آمریکا نزدیک کند. به گونهای که این کشور را دشمن و تهدیدی برای دموکراسی آمریکایی نشان دهد. بدین ترتیب شرکت را از یک طرف ماجرا کنار میگذاشت و مساله را بین ۲ دولت و تهدید ارزشهای دموکراسی خواهی آمریکا، نشان میداد.
با این که آربنز یک سوسیال دموکرات بود اما هیچگونه رابطهای با شوروی نداشت. برنیز گروهی از روزنامهنگاران پر نفوذ آمریکایی را به گوآتمالا دعوت نمود. البته اکثر این روزنامهنگاران چیز چندان زیادی در خصوص وضعیت سیاست در این کشور نمیدانستند! برنیز از آنها پذیرایی کرد و با گروهی از سرمایهداران و سیاستمداران گوآتمالاییایی که باور به کمونیست بودن آربنز داشتد، دیدار کردند. حتی یک تظاهرات خشونتبار ضدآمریکایی در پایتخت این کشور ترتیب داده شد. او توانست رسانهها را متقاعد کند که شوروی از طریق گوآتمالا تصمیم به ساخت یک پایگاه نظامی در نزدیکی آمریکا دارد.
به گفته بعضی از دوستان برنیز، وی قربانی توطعه آمریکا و سیا علیه دولت آربنز شد! هنوز سندیت این مساله مشخص نیست اما هرچه باشد، وی مقدمات کافی برای تغییر حکومت گوآتمالا را فراهم نمود.
سازمان CIA به کمک شرکت یونایتد فروت، یک ارتش محلی آموزش داد و سرهنگ کارلوس کاستیلو آرماس را به عنوان رییس دولت بعدی گوآتمالا انتخاب نمود. در حالی که هواپیماهای ایالات متحده شهر گوآتمالا را بمباران میکردند، ادوارد برنیز در رسانههای آمریکا تبلیغات خود را گسترش داده بود و عملیات را آزادسازی گوآتمالا و انقلاب مردمی معرفی نمود!
در تاریخ ۲۷ ژوئن ۱۹۵۴ ژنرال آربنز از کشور فرار کرد و آرماس به عنوان رهبر جدید وارد شد. ماههای بعد نیکسون در یک سفر به گوآتمالا رفت و ادعا شد مدارکی از ادبیات کمونیستی در کاخ ریاست جمهوری پیدا شد.
نیکسون در این سخنرانی گفت:
این اولین بار است که یک دولت کمونیستی به دست مردم، سرنگون میشود و به همین علت به شما و مردم گوآتمالا تبریک میگویم!
در سال ۱۹۵۳ ایالات متحده آمریکا علیه دولت قانونی دکتر مصدق، کودتا کرد. اسناد این کودتا هنوز به صورت کامل از حالت محرمانه خارج نشدهاند.
منابع:
اسناد خارج شده از طبقهبندی سیا در خصوص کودتاها
تاریخچه کشور گوآتمالا
زندگینامه ادوارد برنیز و تاثیر روانشناسی بر دنیا
مستند The Century of the Self به کارگردانی Adam Curtis
پیشنهاد مطالعه:
دوست عزیزم مصطفی لامعی معروفترین کار ادوارد برنیز یعنی «سیگاری کردن خانمها» را در وبلاگش به خوبی شرح داده است.
شب عید فطر سال ۱۳۹۴ میهمان برنامه خندوانه هنرمند جنوبی و آبادانی حمید فرخنژاد بودند. ایشون به درخواست جنابخان جنوبی خوندن: شرم روز اول منه به نگاه مستت … این موسیقی انقدر در من تاثیر گذاشت که سریع به حال و هوا و گرمای خوزستان رفتم. اما در همین بین یاد یک فیلم هم افتادم! تقریبا سال ۱۳۸۷ فیلم روز سوم رو دیدم. لحظهای که رسول برادر رضا و سمیره با چند تیر یک تانک عراقی زخمی میشود و پس از انتقال او به بیمارستان جان به جهان آفرین تسلیم میکند یک صدای گرم و غمگین به گوش میرسد: شرم روز اول منه به نگاه مستت…
مهدی ساکی در فیلم روز سوم
همین احساس باعث شد کنجکاوی در پیدا کردن این شباهت به سراغم بیاد و از اینترنت و گوگل یاری بگیرم برای پیدا کردن ماجرا!
در نوروز سال ۱۳۶۰ شاعر و خنیاگر و نویسنده هرمزگانی، به نام ابراهیم منصفی شعر لبخند را سرودند. این شعر به زیبایی تمام در عین ناراحتی یک لبخند شاد به همراه خود دارد. پارادوکسی که گویی با صدای گرم و دلنشین مردم جنوب ایران و به خصوص بندر همراه است. تونستم از وبسایت این شاعر بزرگوار صدای ایشان را پیدا کنم و بشنوم. اما این صدایی نبود که من در روز سوم شنیده بودم و شعرش گویی تفاوت داشت!
قطعه لبخند با اجرای مهدی ساکی و گروه کماکان | دانلود
بخرید: گروه کماکان در اردیبهشت امسال از اولین آلبوم رسمی خود رونمایی کردند. این آلبوم رو میتونید از سایتهای مختلفی خریداری کنید. خواهش میکنم نسخه کپی دانلود نکنید و از همین جوانان و هنرمندان کشور حمایت کنید.
جلد آلبوم کماکان از مهدی ساکی
اما یک بیت دیگه حمید فرخنژاد خوند که نتونستم اونو پیدا کنم هیچجا:
اگر بی یار بینم منه، به پهلویی هنینم اگر ای یار نینم منه، سر راحتشه گیرم
ᴥᴥᴥᴥᴥᴥᴥ
با تشکر از وبسایت رامی – صفحه فیسبوک گروه کماکان و جنابخان!
زاپاتا و تحریف او در کشور ایران و تلاش برای ساخت سخنان جعلی از زبان بزرگان کشور!
چنین جملاتی را چند بار به صورت پیام کوتاه و متن و … از طرف دوستان خود از زبان کورش بزرگ دیدهاید؟
دستانی که کمک می کنند پاکتر از دستهایی هستند که رو به آسمان دعا می کنند.
اگر میخواهید دشمنان خود را تنبیه کنید به دوستان خود محبت کنید.
آنچه جذاب است سهولت نیست، دشواری هم نیست، بلکه دشواری رسیدن به سهولت است .
ایستاده مردن بهتر از روی دو زانو زندگی کردن است.
وقتی توبیخ را با تمجید پایان می دهید، افراد درباره رفتار و عملکرد خود فکر می کنند، نه رفتار و عملکرد شما
زاپاتا
امیلیانو زاپاتا از رهبران برجسته قیام بزرگ مردم مکزیک (آغاز ۱۹۱۰) علیه رژیم دیکتاتوری پورفیریو دایاز به شمار میآید. به واسطه نقش موثری که در جریان انقلاب داشت به یکی از قهرمانان ملی مکزیک بدل شد و به همین دلیل جنبش انقلابی که از ایالت چیاپاس مکزیک آغاز شد را به احترام او زاپاتیستا یا زاپاتیستاس میخوانند.
در ۹ آوریل ۱۹۱۹ گوجاردو به نمایندگی از دولت زاپاتا را برای دیداری دوستانه دعوت کرد و زاپاتا با شنیدن پیغام به راه افتاد و پس از طی یک روز به مکان ملاقات رسید و در بدو ورود هدف گلوله نظامیان در کمین، قرار گرفت و در ۳۹ سالگی درگذشت.
پوستری برای امیلیانو زاپاتا
ایرانیان از دیرباز عادت به ساختن بت از شخصیتها و مشاهیر خود داشتهاند، و البته بدون آنکه به سندیت گفته خود آگاه باشند!
در بسیاری از موارد میبینم جملاتی از زبان کورش بزرگ یا دکتر علی شریعتی یا دیگر بزرگان کشور از طرف دوستان برای ما ارسال می شود و من همیشه به آنها پاسخ میدهم لطفا سند این گفته را برایم بیاورید. مگر کورش بزرگ چند کتیبه و نوشته از خود برای آیندگان به یادگار گذارده است که این همه سخن از او نقل میشود!؟ حتی یکبار به مدیر صفحه دکتر علی شریعتی در فیسبوک پیام دادم لطفا سخنانی که از این بزرگ مرد را همراه با منبع ذکر کنید. ایشان نیز با خوشرویی پذیرفتند و از آن پس تنها سخنانی که سندیت آنها مشخص بود و نشان میداد از دکتر شریعتی هستند را به اشتراک گذاشتند.
سخنی که عنوان این نوشته نام گرفته، از یک مبارز آزادی خواه مکزیکی به نام امیلیانو زاپاتا است. پس از وی در کتاب زنگها برای که به صدا در میآیند، نویسنده نامدار ارنست همینگوی از زبان یک شخصیت این سخن را اینگونه نقل میکند:
«پیروزی یعنی چه؟ مردن در حالی که انسان بر سر پا ایستاده بهتر از زنده ماندن و روی دو زانو خزیدن است. در جنگ برای آزادی مردن، بهتر از زنده ماندن و در مقابل دشمن برده وار به زانو در آمدن است»
البته کسانی همچون جرالد اندرسون، توماس استرانسکی، دولورس ایباروری و ارنستو چه گوارا از این جمله الهام گرفتهاند و سخنانی این چنین نقل کردهاند.
اصل سخن زاپاتا به زبان انگلیسی:
Better To Die Standing Than To Live On Your Knees
به زبان اسپانیایی:
Prefiero morir de pie que vivir siempre arrodillado
حال این پرسش را از دوستانی که حس وطن پرستی خود را بر دیدن حقایق تاریخ میبندند دارم که تا کی میخواهیم از بزرگانی چون کورش بت بسازیم و واقعیت را به افسانه بدل کنیم؟
آلمان و بهتر بگویم سرزمین دویچلند (معنی که بنده پیدا کردم یعنی سرزمین مردان نیزه دار) در بیش از ۱۰۰۰ سال اخیر تجربههای زیادی از اقوام گوناگون را به چشم دیده است. پس از بربرها و امپراطوری مقدس روم به رایش و سپس رایش سوم یا جمهوری وایمار رسید که در فرهنگ عامه مردم ایران زمین به حکومت آدولف هیتلر معروف است.
پس از پیروزیها و سپس شکست رایش سوم در آلمان و به دنبال آن بحران محاصره برلین و جدایی شوروی از صف متفقین این کشور میان دولتهای متفقین (در فرهنگ غرب متحدین) تقسیم شد. در نقشه زیر وضعیت تقسیم این کشور و سپس شهر برلین را مشاهده میکنید.
نقشه تقسیم آلمان پس از جنگ جهانی دوم
از تاریخ ۷ اکتبر ۱۹۴۹ طبق توافق کنفرانس یالتا کشور آلمان به جمهوری دموکراتیک آلمان (آلمان شرقی) و آلمان غربی تقسیم شد. بخش شرقی بعلاوه برلین شرقی در اختیار کمونیست با سیستم اجتماعی سوسیالیسم و بخش غربی بعلاوه برلین غربی در اختیار دموکراسی با سیستم اجتماعی کاپیتالیسم قرار گرفت.
اریک هونکر دیکتاتور آلمان شرقی
بر اساس آمارهای منتشر شده در فاصله سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۱ حدود ۵.۲ میلیون نفر از آلمان شرقی به آلمان غربی مهاجرت کردند و راه اصلی آنها ورود به برلین غربی بود. همچنین طی شش ماه اول سال ۱۹۶۱ تعداد ۱۶۰هزار نفر از برلین شرقی به برلین غربی پناهنده شدند.
یعنی برای مثال در آگوست ۱۹۶۱ تقریبا روزانه ۲۰۰۰ نفر از برلین شرقی وارد بخش آلمان فدرال میشدند. بیشتر مهاجرین کارگران متخصص، کارشناسان، اساتید دانشگاه و روشنفکران بودند که کمبود آنها در بخش شرقی آلمان محسوس بود. این امر موجب نارضایتی دولت آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق شد.
این مهاجرتها و از دست دادن نیروهای کار، آلمان شرقی را در معرض فروپاشی اقتصادی قرار داد و خسارتهای زیادی را برای اتحاد جماهیر شوروی و دولت آلمان شرقی تحت رهبری «اریک هونکر» به ارمغان آورد. چرا که اقتصاد و صنعت آلمان شرقی عملا بر کمکهای شوروی شکل یافته بود. از این رو آنها دست به عملی محدودکننده زدند و به دستور نیکیتا خروشچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی تمام راههای ارتباطی بین برلین شرقی و غربی را مسدود کردند و دیوار برلین را به عنوان «دیوار حافظ ضد فاشیست» و با هدف جلوگیری از رفتوآمدهای نامطلوب (به تعبیر اروپای شرقی) بنا کردند.
ساخت دیوار برلین
در اولین ساعات روز یک شنبه سیزدهم آگوست ۱۹۶۱، نیروهای نظامی آلمان شرقی خیابانهای منتهی به نقاط مرزی را محاصره کردند و کارگران در مرز مشغول ساختن دیوار شدند. با ایجاد این حصار که ارتفاع آن به دو متر میرسید، ارتباط بین بخشهای شرقی و غربی شهر کاملاً قطع شد. احداث این دیوار چنان شتابان انجام گرفت که بسیاری از خانوادهها که در مناطق مختلف شهر زندگی میکردند برای مدت ۲۸ سال از یکدیگر جدا شدند و سرنوشتهای ناگواری را برای بسیاری از خانوادههای آلمانی رقم زد. زنان از شوهران، فرزندان از والدین، برادران و خواهران از یکدیگر برای سالها جدا شده و بسیاری از آنها تا آخر عمر موفق به دیدار دوباره یکدیگر نشدند. گروهی از آنها آنقدر زنده نماندند که فروریختن دیوار برلین را شاهد باشند و امکان دیدار دوبارهٔ خانوادههای خود را پیدا کنند. (ویکیپدیا فارسی)
اما مسالهای که میخواهم در مورد آن صحبت کنم فراز از این پرده آهنین به آن سوی جهان و آزادی میباشد. در دولت آلمان شرقی همه چیز در اختیار حکومت قرار داشت. تمام آمار زندگی افراد توسط اداره آمار ثبت شده و به اشتازی (وزارت امنیت آلمان شرقی) تحویل داده میشد. این آمار به حدی دقیق بودند که حتی تعداد کفشهای خریداری شده توسط شما در سال هم ثبت میشد! سازمان اشتازی به راحتی افراد جدید را به بهانههای بسیار ساده مانند همسایگی در کنار یک هنرمند عضو خود میکرد و پس از کسب اطلاعات لازم و همکاریهای مورد نظر از طرف آن شخص تازه وارد، سخاوتمندانه نیازهای حکومتی وی مانند ورود به دانشگاهها یا کسب نیازهای غذایی و داروییاش را بر آورده میکرد!
برخی از هنرمندان و نویسندگان آلمان شرقی حتی از جاسوسی همسران خود در امان نبودند و پس از فروپاشی این سازمان و انتشار عمومی اسناد اشتازی به خیانتهای همسران خود آگاه میشدند.
در اینجا تصمیم دارم داستان چند فرار بزرگ از آلمان شرقی پس از ساخت دیوار برلین را برای شما بازگو کنم.
یک فرار سریع از آلمان شرقی
در روزهای اول ساخته شدن دیوار بسیاری از مردم از روی سیم خاردارها میپریدند و یا ار بالای ساختمانها خود را به روی کامیونهای نجات مردم در آلمان غربی پایین میانداختند. اولین فرار از دیوار برلین توسط یک مامور پلیس و پریدن او از روی سیمهای خاردار بود. خوشبختانه لحظه فرار وی فیلم برداری شده است!
یک فرار عاشقانه!
کلاوس کوپن (Klaus Köppen) که به تازگی با نامزد خود ازدواج کرده ناگهان به واسطه این دیوار از او جدا شد! وی اجازه ورود به برلین شرقی را برای تجارت داشت. او با خودروی خود در صدد ورود به برلین شرقی و ربودن نامزدش برآمد. کلاوس باک خودروی خود را با یک باک کوچکتر تعویض کرده و به دنبال روزویتا به برلین شرقی میرود. نامزد وی در جلوی خودرو و درون کاپوت مخفی میشود. خوشبختانه ماموران گارد مرزی فقط به داخل و صندلیهای عقب ماشین توجه میکنند. کلاوس همراه همسر خود روزیتا به سوی آزادی حرکت میکند. کلاوس و روزیتا هنوز زنده هستند و در برلین زندگی میکنند.
کلاوس کاپن در جوانی
فرار برادران مولر به کمک حفر تونل
برادران مولر (وودلف و هارست) در آلمان شرقی تصمیم گرفتند به عنوان کارگران ساختمانی در یکی از ساختمانهای نزدیک دیوار کار کنند. همسر وودلف مولر و همچنین خانواده وی و برادر هارست در بخش غربی دیوار بود و این انگیزه فرار آنان را چند برابر میکرد. آنها در فکر حفر یک تونل و ورود به بخش غربی برلین برآمدند. طول این تونل ۲۳ متر بود.
شبیه سازی تونل حفر شده توسط برادران مولر
در عین حال نیروهای گارد اطراف دیوار در کنار آنها بودند و مراثب جلوگیری از هرگونه خرابکاری. در حال حفر تونل در طول مدت ۳ هفته در اثر یک حادثه بر دیوار تونل ریزش کرده و هارست در زیر آوار میماند. خوشبختانه به زودی به هوش میآید و کار ادامه پیدا میکند.
برادران مولر
پس از ۳ هفته تلاش تونل حفر میشود و آن دو به همراه دوستشان به برلین شرقی وارد میشوند.
شبیه سازی کامل تونل برادران مولر
اما پیش از خروج آنها هارست به وودلف یک کلت میدهد. آنها از ساختمانی در خیابان اورشلیم برلین غربی خارج میشوند. ناگهان یکی از سربازان گارد برلین شرقی آنها را میبیند که همراه یک خانواده از ساختمان بیرون میآیند و به آنها مشکوک میشود.. خانواده مولر گویا از فرار آنها اطلاع داشته و به همین دلیل همراه تمام خانواده به استقبال آن دو برادر میآیند! همین کار شک سرباز به فرار را به یقین تبدیل میکند. سرباز به آنها دستور توقف میدهد و ماشه را میکشد که وودلف به سوی او شلیک میکند.
آن سرباز کشته میشود و آلمان شرقی برای وی مراسم باشکوهی ترتیب میدهد. وودلف میگوید هنوز بابت کشته شدن وی ناراحت هستم و خودم را سرزنش میکنم!
یادبود سرباز کشته شده از آلمان شرقی
در دوران دیوار برلین قریب به ۷۰ تونل از برلین شرقی به برلین غربی و برعکس برای فرار حفر شد. اما متاسفانه بسیاری از آنها توسط اشتازی (وزارت امنیت جمهوری دموکراتیک آلمان) حتی پیش از به پایان رسیدن کشف شد.
فرارهای دیگری هم توسط افرادی به واسطه گلایدر، ساخت بالن و حتی پاره کردن سیمهای خاردار در نواحی که عرض دیوار کم بود انجام شد. آنچه مسلم است اشتازی آلمان شرقی بدترین نوع حکومت برای کنترل زندکی مردم را ساخت. در نهایت نماد قدرت کمونیسم و شرق که همان دیوار برلین بود فرو ریخت. میخاییل گورباچف به واسه همین پایان دادن به شرق و غرب بودن دنیا جایزه صلح نوبل را دریافت نمود. پس از پاره شدن پرده آهنین جهان دو قطبی از بین رفت!
در ۲۱ نوامبر ۱۹۸۹ دیوار برلین سقوط کرد. مردم آلمان در آن روز در خیابانها فریاد میزدند دیوار فرو ریخت.
دروازه براندنبورگ در پناه دیوار
منابع:
مستند ظهر و سقوط دیوار برلین – هیستوری چنل
ویکیپدیا انگلیسی و فارسی – مقالههای مربوط به آلمان شرقی و آلمان
ماجرا از امروز صبح شروع شد. اتوبان نواب جنوب به شمال زیر پل کمیل یک جنازه سیاه رو دیدم که فکر کردم جنازه یه سگه و الان بوی تعفن فضا رو گرفته!
رفتم نزدیکش دیدم نه، یک سگ ماده هست که می خواد وضع حمل کنه و از شدت درد نمی تونه بلند شه. دیدم هیچ جراحتی نداره و خوشحال شدم که مردم ما بهش سنگ نزدند.
نمی دونم باید چیکار کنم تماس گرفتم با شماره ناجا یا همون 110. بعد از 3 ثانیه یک خانم محترم جواب دادن و ماجرا رو براشون با ذکر این عنوان که نمی دونم باید با کجا تماس بگیرم، شرح دادم.
رفتن و از مقام بالاتر در این خصوص سوال کردند و به من جواب دادند که موضوع سگ های ولگرد به شهرداری مربوط می شه و یا با 137 تماس بگیرید یا اورژانس!
منم گفتم ببخشید پس وظیفه این شماره چیه توی مدرسه که به ما گفتند هر مسالهای که پیش اومد یا علی بگید و با 110 تماس بگیرید اما می بینم اینجوری نیست. جالبه به من گفتند بعله مردم برای یارانهها و خیلی چیزای دیگه هم با ما تماس می گیرند!
این اولین بار نیست که با 110 تماس می گیرم و اعتمادم سلب می شه از پلیس ناجا. بار اول جونم رو نجات دادند و بهشون مدیونم. بار دوم برای سرقت تماس گرفتم که با فریاد و قطع تلفن مواجه شدم بار سوم آقای عصبانی بودند که از کمک خواهی من از پلیس شاکی شدند و گفتند به ما مربوط نیست و بار چهارم هم که خوندید چه شد.
روی نقد من به پلیس ناجا یا کلا ستادی هست که وظیفه راهنمایی مردم رو به عهده داره. واقعا اگر شماره 110 برای پاسخگویی به همه چیز نیست پس چرا توی مدارس و مهدها و دبیرستان ها انقدر با شعار پاسخ گویی به همه چیز تبلیغش می کنید؟
ماجرای سگ رو می تونین از این توییت پیگیری کنید. به شهرداری تهران گفتم امیدوارم مثل گربه هایی که عقیم کردند با این سگ برخورد نکنن!
این سگ عزیز پیدا شد – به روز رسانی – ساعت ۶ عصر ۲۵ فروردین ۱۳۹۳
سگ داستان ما بالاخره پیدا شد. خانم شیوا شریف به من اطلاع دادند که سگ رو پیدا کردند و به پناهگاه منطقل نمودند. ولی متاسفانه تولههاش رو دزدیده بودند! ایشون به من گفتند که مسئول گروه خاصی نیستند و ادامه دادند:
گروه خاصی نیست چندنفر هستیم هرکدوم در حد توانمون کمک میکنیم اما کسانی که این بار رسیدگی کردن خانم زهرا خانی و ماندانا انتظاری بودن که بردنش پناهگاه رزا که خانوم برومند مسئولیتشو به عهده دارن و توی ورامین هست.
پل اکمن از صد روانشناس تاثیرگذار قرن بیستم است. وی در زمینه تشخیص دروغ تحقیقات بسیار زیادی انجام داده است.
این نوشته را به استاد عزیزم جناب آقای محمدرضا شعبانعلی تقدیم میکنم. وی چند سالیست از نزدیک با پروفسور پل اکمن، پنجاه و نهمین روانشناس برتر قرن بیستم که بر روی تشخصی چهره و زبان بدن تحقیق میکنند، آشنا شده است.1
قرن بیستم را باید قرن تغییر دنیا توسط روانشناسان نامید. از ایجاد احساس نیاز کاذب به محصولات گرفته تا سیگاری کردن خانمها توسط ادوارد برنیز (خواهر زاده زیگموند فروید). اما یکی از مهمترین اتفاقات علم روانشناسی در دنیا بررسی موضوع زبان بدن بود. پروفسور پل اکمن (متولد 1934) عمر خود را صرف بررسی در این خصوص کرده. نتایج تحقیقات اکمن توسط سازمانهای امنیتی ایالات متحده در فرودگاهها و برای بازجویی از مجرمین و متهمین بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد و بعد از 5 سال به صورت عمومی منتشر میشوند.
قدردانی از پل اکمن با سریال به من دروغ بگو
به مناسبت قدردانی از وی سریال Lie to me در سال 2009 توسط کمپانی فاکس نتورک ساخته میشود. این فیلم اشاره به گروهی دارد که با استفاده از علائم زبان بدن به تشخیص راست یا دروغگو بودن فرد، احساس درونی وی و … میپردازد.
اما چرا این مسائل نوشته شد!
در این هفته در کلاس مذاکره حرفهای از دانشجویان خواسته شد متن یک سخنرانی پس از بحران را نقد کرده و از طریق زبان بدن و علائم چهره به رازهای درونی فرد مورد نظر پرداخته شود. از آنجا که هفته دیگر بنده نمیتوانم در این کلاس جهت ارائه تکالیفم شرکت کنم تصمیم گرفتم یک فیلم که اشاره به بحران اقتصادی سال 2008 دارد و همچنین در مصاحبه با افراد گاهی به آنها تهمت دزدی و رشوه گرفتن هم نصبت داده میشود، را نگاه کنم و نتایج خودم را به صورت عمومی بیان کنم.
همزمان با نگاه کردن به چهره مدیران، اساتید و کسانی که با آنها مصاحبه میشود، در صفحه توییترم بازخورد خود را مینوشتم. در اینجا همراه با تصویر و سند دلایل آن حرفها را ذکر میکنم.
گیلفی زوگا که در سیستم خدمات درمانی و تحصیلات ایسلند هست،اشاره کرد که دولت با بانکدارانی که پولشویی میکردد سفر میکرد.این فقط تصور بود! لینک توییت
وای عالی بود.اینجا هم فهمیدم استراسکان رئیس سابق صندوق بین المللی پول دروغ گفت. گفت واسه صندوق بین المللی پول سخت نیست از امریکا انتقاد کنه! لینک توییت
اینجا هم با یک حرکت جالب اندرو شنگ مشاور ارشد امور بانکها در چین، سیستم مالی و پرداختی امریکا رو تحقیر کرد! لینک توییت
وقتی اعتراف کرد که موکلش 6 جت و یک هلیکوپتر داره شرم رو برای تایید این حرفش میشه دید لینک توییت
از صاحب فاحشه خانه پرسید چند درصد از مشتریانت از شرکتهای بزرگ والاستریت بودن و گفت 40 تا 50 درصد، دروغ میگفت یا شاید تصورش این بود! لینک توییت
وزیر سابق امور مالی فرانسه در خصوص اینکه بحران اقتصادی نزدیک است متوجه شده بود و در فوریه 2008 در کنفرانس جی8 این خطر رو هشدار داده بود لینک توییت
از استاد دانشگاه هاروارد سوال پرسید تو رزومت مشاوره دادن به شرکتها ذکر شده و گفت اصلا توی رزومه من چنین چیزی نوشته نشده و به شما مربوط نیست. لینک توییت
نکته: در برخی موارد برای اثبات راست یا دروغ گفتن فرد به چشمانش اشاره شد. این حالت در چشم تمام مردم دنیا زمانی ایجاد میشود که سوال از وی پرسیده میشود و در یک لحظه اتفاق میافتد.
این نوشته حاصل نگاه و برداشت بنده بود و ممکن است اشتباه باشد. خوشحال میشوم کسانی که در این زمینه اطلاع دارند نظر خودشان را برای من ارسال کنند.