کشور آلمان و بهتر بگویم سرزمین دویچلند (معنی که بنده پیدا کردم یعنی سرزمین مردان نیزه دار) در بیش از ۱۰۰۰ سال اخیر تجربههای زیادی از اقوام گوناگون را به چشم دیده است. پس از بربرها و امپراطوری مقدس روم به رایش و سپس رایش سوم یا جمهوری وایمار رسید که در فرهنگ عامه مردم ایران زمین به حکومت آدولف هیتلر معروف است.
پس از پیروزیها و سپس شکست رایش سوم در آلمان و به دنبال آن بحران محاصره برلین و جدایی شوروی از صف متفقین این کشور میان دولتهای متفقین (در فرهنگ غرب متحدین) تقسیم شد. در نقشه زیر وضعیت تقسیم این کشور و سپس شهر برلین را مشاهده میکنید.

نقشه تقسیم آلمان پس از جنگ جهانی دوم
از تاریخ ۷ اکتبر ۱۹۴۹ طبق توافق کنفرانس یالتا کشور آلمان به جمهوری دموکراتیک آلمان (آلمان شرقی) و آلمان غربی تقسیم شد. بخش شرقی بعلاوه برلین شرقی در اختیار کمونیست با سیستم اجتماعی سوسیالیسم و بخش غربی بعلاوه برلین غربی در اختیار دموکراسی با سیستم اجتماعی کاپیتالیسم قرار گرفت.

اریک هونکر دیکتاتور آلمان شرقی
بر اساس آمارهای منتشر شده در فاصله سالهای ۱۹۴۹ تا ۱۹۶۱ حدود ۵.۲ میلیون نفر از آلمان شرقی به آلمان غربی مهاجرت کردند و راه اصلی آنها ورود به برلین غربی بود. همچنین طی شش ماه اول سال ۱۹۶۱ تعداد ۱۶۰هزار نفر از برلین شرقی به برلین غربی پناهنده شدند. یعنی برای مثال در آگوست ۱۹۶۱ تقریبا روزانه ۲۰۰۰ نفر از برلین شرقی وارد بخش آلمان فدرال میشدند. بیشتر مهاجرین کارگران متخصص، کارشناسان، اساتید دانشگاه و روشنفکران بودند که کمبود آنها در بخش شرقی آلمان محسوس بود. این امر موجب نارضایتی دولت آلمان شرقی و اتحاد جماهیر شوروی سابق شد. این مهاجرتها و از دست دادن نیروهای کار، آلمان شرقی را در معرض فروپاشی اقتصادی قرار داد و خسارتهای زیادی را برای اتحاد جماهیر شوروی و دولت آلمان شرقی تحت رهبری «اریک هونکر» به ارمغان آورد. چرا که اقتصاد و صنعت آلمان شرقی عملا بر کمکهای شوروی شکل یافته بود. از این رو آنها دست به عملی محدودکننده زدند و به دستور نیکیتا خروشچف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی تمام راههای ارتباطی بین برلین شرقی و غربی را مسدود کردند و دیوار برلین را به عنوان «دیوار حافظ ضد فاشیست» و با هدف جلوگیری از رفتوآمدهای نامطلوب (به تعبیر اروپای شرقی) بنا کردند.
در اولین ساعات روز یک شنبه سیزدهم آگوست ۱۹۶۱، نیروهای نظامی آلمان شرقی خیابانهای منتهی به نقاط مرزی را محاصره کردند و کارگران در مرز مشغول ساختن دیوار شدند. با ایجاد این حصار که ارتفاع آن به دو متر میرسید، ارتباط بین بخشهای شرقی و غربی شهر کاملاً قطع شد. احداث این دیوار چنان شتابان انجام گرفت که بسیاری از خانوادهها که در مناطق مختلف شهر زندگی میکردند برای مدت ۲۸ سال از یکدیگر جدا شدند و سرنوشتهای ناگواری را برای بسیاری از خانوادههای آلمانی رقم زد. زنان از شوهران، فرزندان از والدین، برادران و خواهران از یکدیگر برای سالها جدا شده و بسیاری از آنها تا آخر عمر موفق به دیدار دوباره یکدیگر نشدند. گروهی از آنها آنقدر زنده نماندند که فروریختن دیوار برلین را شاهد باشند و امکان دیدار دوبارهٔ خانوادههای خود را پیدا کنند. (ویکیپدیا فارسی)
اما مسالهای که میخواهم در مورد آن صحبت کنم فراز از این پرده آهنین به آن سوی جهان و آزادی میباشد. در دولت آلمان شرقی همه چیز در اختیار حکومت قرار داشت. تمام آمار زندگی افراد توسط اداره آمار ثبت شده و به اشتازی (وزارت امنیت آلمان شرقی) تحویل داده میشد. این آمار به حدی دقیق بودند که حتی تعداد کفشهای خریداری شده توسط شما در سال هم ثبت میشد! سازمان اشتازی به راحتی افراد جدید را به بهانههای بسیار ساده مانند همسایگی در کنار یک هنرمند عضو خود میکرد و پس از کسب اطلاعات لازم و همکاریهای مورد نظر از طرف آن شخص تازه وارد، سخاوتمندانه نیازهای حکومتی وی مانند ورود به دانشگاهها یا کسب نیازهای غذایی و داروییاش را بر آورده میکرد!
برخی از هنرمندان و نویسندگان آلمان شرقی حتی از جاسوسی همسران خود در امان نبودند و پس از فروپاشی این سازمان و انتشار عمومی اسناد اشتازی به خیانتهای همسران خود آگاه میشدند.
بخوانید: زندگی اولریش موئه
در اینجا تصمیم دارم داستان چند فرار بزرگ از آلمان شرقی پس از ساخت دیوار برلین را برای شما بازگو کنم.
فرار سریع
در روزهای اول ساخته شدن دیوار بسیاری از مردم از روی سیم خاردارها میپریدند و یا ار بالای ساختمانها خود را به روی کامیونهای نجات مردم در آلمان غربی پایین میانداختند. اولین فرار از دیوار برلین توسط یک مامور پلیس و پریدن او از روی سیمهای خاردار بود. خوشبختانه لحظه فرار وی فیلم برداری شده است!
- اولین فرار از آلمان شرقی توسط یک سرباز
- یک خانم در حال فرار به سیم خاردار برخورد می کند
- دو نفر بین دو طرف سیم خاردار گیر کردهاند و سربازان آلمان شرقی در پی برگرداندن و یا کشتن آنها هستند
- کارگرانی که پنجرههای ساختمانهای نزدیک دیوار را میپوشانند
- ساختمان
- تمامی راههای فاضلات به آلمان غربی مسدود شد
یک فرار عاشقانه!
کلاوس کوپن (Klaus Köppen) که به تازگی با نامزد خود ازدواج کرده ناگهان به واسطه این دیوار از او جدا شد! وی اجازه ورود به برلین شرقی را برای تجارت داشت. او با خودروی خود در صدد ورود به برلین شرقی و ربودن نامزدش برآمد. کلاوس باک خودروی خود را با یک باک کوچکتر تعویض کرده و به دنبال روزویتا به برلین شرقی میرود. نامزد وی در جلوی خودرو و درون کاپوت مخفی میشود. خوشبختانه ماموران گارد مرزی فقط به داخل و صندلیهای عقب ماشین توجه میکنند. کلاوس همراه همسر خود روزیتا به سوی آزادی حرکت میکند. کلاوس و روزیتا هنوز زنده هستند و در برلین زندگی میکنند.

کلاوس کاپن در جوانی
فرار برادران مولر به کمک حفر تونل
برادران مولر (وودلف و هارست) در آلمان شرقی تصمیم گرفتند به عنوان کارگران ساختمانی در یکی از ساختمانهای نزدیک دیوار کار کنند. همسر وودلف مولر و همچنین خانواده وی و برادر هارست در بخش غربی دیوار بود و این انگیزه فرار آنان را چند برابر میکرد. آنها در فکر حفر یک تونل و ورود به بخش غربی برلین برآمدند. طول این تونل ۲۳ متر بود.

شبیه سازی تونل حفر شده توسط برادران مولر
در عین حال نیروهای گارد اطراف دیوار در کنار آنها بودند و مراثب جلوگیری از هرگونه خرابکاری. در حال حفر تونل در طول مدت ۳ هفته در اثر یک حادثه بر دیوار تونل ریزش کرده و هارست در زیر آوار میماند. خوشبختانه به زودی به هوش میآید و کار ادامه پیدا میکند.

برادران مولر
پس از ۳ هفته تلاش تونل حفر میشود و آن دو به همراه دوستشان به برلین شرقی وارد میشوند.

شبیه سازی کامل تونل برادران مولر
اما پیش از خروج آنها هارست به وودلف یک کلت میدهد. آنها از ساختمانی در خیابان اورشلیم برلین غربی خارج میشوند. ناگهان یکی از سربازان گارد برلین شرقی آنها را میبیند که همراه یک خانواده از ساختمان بیرون میآیند و به آنها مشکوک میشود.. خانواده مولر گویا از فرار آنها اطلاع داشته و به همین دلیل همراه تمام خانواده به استقبال آن دو برادر میآیند! همین کار شک سرباز به فرار را به یقین تبدیل میکند. سرباز به آنها دستور توقف میدهد و ماشه را میکشد که وودلف به سوی او شلیک میکند.
آن سرباز کشته میشود و آلمان شرقی برای وی مراسم باشکوهی ترتیب میدهد. وودلف میگوید هنوز بابت کشته شدن وی ناراحت هستم و خودم را سرزنش میکنم!
در دوران دیوار برلین قریب به ۷۰ تونل از برلین شرقی به برلین غربی و برعکس برای فرار حفر شد. اما متاسفانه بسیاری از آنها توسط اشتازی (وزارت امنیت جمهوری دموکراتیک آلمان) حتی پیش از به پایان رسیدن کشف شد.
فرارهای دیگری هم توسط افرادی به واسطه گلایدر، ساخت بالن و حتی پاره کردن سیمهای خاردار در نواحی که عرض دیوار کم بود انجام شد. آنچه مسلم است اشتازی آلمان شرقی بدترین نوع حکومت برای کنترل زندکی مردم را ساخت. در نهایت نماد قدرت کمونیسم و شرق که همان دیوار برلین بود فرو ریخت. میخاییل گورباچف به واسه همین پایان دادن به شرق و غرب بودن دنیا جایزه صلح نوبل را دریافت نمود. پس از پاره شدن پرده آهنین جهان دو قطبی از بین رفت!
در ۲۱ نوامبر ۱۹۸۹ دیوار برلین سقوط کرد. مردم آلمان در آن روز در خیابانها فریاد میزدند دیوار فرو ریخت.

دروازه براندنبورگ در پناه دیوار
منابع:
- مستند ظهر و سقوط دیوار برلین – هیستوری چنل
- ویکیپدیا انگلیسی و فارسی – مقالههای مربوط به آلمان شرقی و آلمان
- فیلم سینمایی زندگی دیگران – به آلمانی Das Leben der Anderen
پس از ۳۰ سال شهر موشها به خانه های ایرانیان بازگشت. داستانی که امروز سه و حتی چهار نسل را با خود همراه کرده است. شهر موشها داستان آدم های مهربان و اسمشو نبرهای زندگی ماست!
منیژه حکمت و مرضیه برومند عزیز ماه ها برای به نتیجه رسیدن این بزرگترین پروژه بخش خصوصی سینمای ایران همراه با علی سرتیبی تلاش کرده اند. به جز این افراد گروه بزرگی بی خوابی های زیادی کشیدند تا خنده های زیبایی بر لبان این چهار نسل بنشانند.
از نزدیک هم شاهد و هم گاهی خدمتگذار بخش کوچک و پایانی این فعالیت ها بودم. افراد بسیار بسیار زیادی نیز بدون هیچ چشمداشتی برای پخش هرچه سریعتر این فیلم فعالیت کردند. به جرات می تونم بگم همه این تلاش ها به خاطر روحیه دوستانه و رفتار صمیمی خانم حکمت که همه خاله صداشون می کنند بود.
یکی از زیباترین جملاتی که از خاله حکمت توی جلسات داخلی شنیدم این بود: «ما اگر بخوام همین الان میتونیم همه پول و سود این فیلم رو دربیارم ولی می خوام یک روز کاملا شاد رو خانواده های و بچه ها تجربه کنند.»
کسانی که همچون من به این جشن در برج میلاد تهران آمدند دقیقا فضای شاد و خاطره انگیزی را در کنار دوستان و خانواده سپری کردند. تصاویر این جشن رو در ادامه برای شما منتشر میکنم.
از شما دعوت میکنم حتما حتما حتما یک روز رو به خودتون و خانوادتون اختصاص بدید و با سینماها آشتی کنید و به دیدن این فیلم بروید.
راستی، کپل خان هم ازدواج کرده :)
خرید بلیت شهر موش ها ۲ در سینما تیکت – از ۵ شهریور ۹۳
- آرایش موشی
- نقالی شهر موش ها 1
- جمعی از تهیه کنندگان و سرمایه گذاران
- سلفی با کپل!
- مدرسه موشها واقعی
- حضور هنرمندان در این جشن
- جمعیت در سالن بالا
- جمعیت در سالن پایین و اهدا لوح تقدیر به تهیه کنندگان
حتما شما در زندگیتون برای یکبار هم که شده بازیهایی چون منچ، مار و پله، تخته نرد و … رو بازی کردید. معیار فعالیت در این بازیها اعدادیست که یک مکعب به نام تاس به شما نشون میده. سوال اینجاست آیا اعدادی که ابعاد تاس به شما نشون میده به شانس شما بستگی داره؟
یک فضای کاملا عادلانه و با حداقل استکاک در نظر بگیرید. یک مکعب که دارای ۶ سطح هست رو روی هوا پرتاپ میکنید و پس از چند لحظه یکی از سطحهای اون مکعب به شما نشون داده میشه. یا یک هست یا شیش! اما به این مساله نگاه کنید برای تاس چه فرقی میکنه کدوم سطحش رو نشون بده؟ در واقع اگر از زاویهای دیگه به این مساله نگاه کنید رسالت مکعب اینه که وقتی روی یک سطح ساف قرار میگیره یک سطحش که رو به زمین هست از دید ما پنهان بشه و سطح مخالفش رو به ما نشون بده. برای مکعب هیچ فرقی نمیکنه کدوم سطحش نمایان شده بلکه این ما انسانها هستیم که تعریف و عددگذاری سطوح معکب به ااون ارزش میدیم و نامش رو تاس میگذاریم!
حالا به سوالمون برگردیم.
یا اعدادی که ابعاد تاس به شما نشون میده به شانس شما بستگی داره؟ پاسخ خیر مطلق هست. هیچ چیزی وجود نداره که در تعیین اعداد تاس تاثیر گذار باشه. اما از اونجا که انسانها حاضر به پذیرش مجهولات نیستند و غالبا اون رو با علامت X نشون میدن، نام این مجهول رو شانس نهادند.
از نگاه شما چرا انسانها قادر به پذیرش مجهولات نیستند و اون رو شانس نام نهادند؟
این نقشه مربوط به سال ۱۹۳۹ یعنی کمتر از ۱۰۰ سال پیش از منطقه شرق آسیا هست.
غرب
در نقشه کشور تبت، سین کیانگ، منطقه منچوری، عدم وجود کشوری به نام کره و اندونزی به خوبی دیده میشود. در جریان جنگ دوم جهانی کشور تبت اعلام بیطرفی کرد ولی از جانب چین مورد حمله قرار گرفت. در آن زمان دالای لاما ۱۳ ساله بود. پیش از فتح لهاسا ژنرالهای چینی از دالای لاما درخواست تسلیم شدن تبت و الحاق به چین را کردند. تبت دارای نخست وزیر بود و وی چند روز بعد تبت را تسلیم چین نمود. در این زمان دالای لاما فرار (تبعید) کرده و به شمال هندوستان رفت. امروزه برای هر ۵ تبتی یک سرباز چینی در نظر گرفته شده است و مردم تبتی این منطقه در حال انقراض میباشند!
شرق
در نقطه دیگر این نقشه منطقه منچوری وجود دارد. ژاپن به عنوان قدرت اول نظامی منطقه در یک نبرد با شکست شوروی و چین منطقه منچوری را از آن خود ساخت و اعلام نمود برای رسیدن به کره باید از منچوری بگذرید. پس از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی منچوری بین چین و شوروی تقسیم شد و کشورهای کره شمالی و جنوبی به حمایت کمونیست و امپریالیست تشکیل شدند. امپراطور ژاپن هم زمان تسلیم شدن این کشور را پذیرفت و طبق یک توافق ژاپن از داشتن ارتش محروم گردید.
شمال
منطقه سین کیانگ که بین مغولستان و چین قرار دارد جالب توجه است! خط رسمی این منطقه فارسی بوده و دین مردمش اسلام! چین برای جلب اعتماد دولت ایران همواره از رفتار خشونیت آمیز با مردم این منطقه پرهیز نموده و در نمایشگاههای کتاب به صورت مداوم به دنبال نمایش فرهنگ این منطقه از کشور خود میباشد.
آخرین دیدگاهها